The.52.Hertz.Lonely.



 اولین نامه به خودم 

برای فاطی که آرزو می کنم یه روز خودش رو پیدا کنه 

 

خیلی ترسیده خیلی احساس تنهایی می کنه کاش توی این شرایط بیشتر کنارش بودم   کمترین کاری که از دستم بر می اومد توی بغلم قایمش می کردم نمی ذاشتم با چشمای خودش کشته شدن رویاهاش رو ببینه جای اشک هاشو می بوسیدم با موهاش بازی می کردم بهش می گفتم من و تو باید زنده بمونیم چون  خیلی چیزا  توی زندگی به خودمون  بدهکار  هستیم بوسه های پر  حرارت فرانسوی، رقصیدن های بی وقفه هر جای شهر، دنبال هم دویدن زیر بارون و دراز کشیدن روی کف خنک خیابون 

می دونم این روزها یه صدایی از تاریکی بهمون می گه تو اگه به آزادی، عشق و رویا پردازی باور داری  باید بمیری اما ببخشید من نمی تونم زندگیم رو بهتون بدم حداقل  امروز نه من هنوز با اون  از کوه بچگیم بالا نرفتم و باهاش  غروب رو از اون بالا تماشا نکردم  من هنوز بهش نشون ندادم چه قدر توی روزای برفی خوشگلترم من و اون  هنوز سفرمون رو شروع نکردیم نه نه نه هر جوری که می تونن بخوان زندگی رو ازمون بگیرن اونا نمی تونن یه چیزی رو تغییر بدن این که من  دوستش دارم یعنی این براش کافی نیست تا قوی بشه روی پاهای خودش بایسته به حرفشون گوش نده فاطی حق من و تو  مرگ نیست طاقت بیار با هم ازش می گذریم حداقل برای من که کافیه اره می دونم  از خواب با وحشت می پرم یهو می زنم زیر گریه اما باید قوی بمونم چون بهم نیاز داری  اون هم  وقتی که  هر جور می خوان بهمون ثابت کنن نباید زندگی کنیم 

من امیدوارم من عاشقم من رویاپردازم تو هم همین طور رویات رو فراموش نکن بهش امید داشته باش عاشقش باش نصحیت نمی کنم همین که شروع کردم بهت یادآوری کنم نکنه باورشون کنی جام شوکران رو سر بکشی یه امید و خوشحالی توی جونم دوید یه کوچولو ترس رو احسای نمی کنم  کم کم و یواشکی زندگی می کنم بهشون می گم امروز نه  فردا حتما قول می دم بمیرم فردا هم باز بهشون می گم امروز نه فردا قول می دم بمیرم  . 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها